در سانتا ماریا، روستای محل زندگی مکس، قلعهای قدیمی وجود دارد.
داستانهای زیادی که درباره این قلعه روایت شده، آن را تبدیل به مکانی رازآلود کرده است. برخی اعتقاد دارند روح مردمانی که روزگاری از ظلم حاکم شهرشان فرار کردند و در این قلعه پناه گرفتند، هنوز در آنجا به جا مانده است و برخی معتقدند پناه گرفتگان دزد و قاتل بودند. مکس که با پدرش زندگی میکند در گشت و گذارش اطراف قلعه نام مادرش را در بین نامهای حکشده بر روی دیواره آنجا میبیند و تصمیم میگیرد به راز نهان آن پی ببرد.