این فریاد مرا از خواب بیدار کرد.
من خمیازهای کشیدم و خستگی سنگینی در تمام اعضای بدنم احساس کردم، ممکن است دست و پای انسان خواب برود اما به نظرم اینبار سراسر بدنم از سر تا کف پایم، خواب رفته و مور مور میشود. خواب بعدازظهر در فضای خفه و خشکی که پر از صدای وز وز مگسها و پشههاست در جسم انسان تاثیر خوبی ندارد بلکه باعث کرختی بیشتر آدم میشود. من خسته و کوفته و خیس از بستر برخاستمو و به طرف پنجره رفتم.
از ساعت پنج عصر اندکی گذشته بود. خورشید هنوز به افق نرسیده و اشعه سوزان آن مانند سه ساعت پیش میتابید. تا غروب آفتاب و خنک شدن هوا مدت زیادی مانده بود.
- شوهر زن خودش را کشت!
گفتم:
- ایوان دمیانوویچ کم دروغ بباف!
و تلنگری به منقار ایوان دمانوویچ زدم...