بن ریپلی این بار در یک قدمی دشمن شماره ی یک است، او و هم رزم همیشگی اش، اریکا، سوار بر هواپیمایی می شوند تا دشمن را شکست بدهند. طبق معمول سر و کله ی چند نفر اصلی مدرسه هم دوباره پیدا می شود، سفر به سوی جنوب مرگبارتر از آن چیزی است که پیش بینی کرده اند. آیا بن جان سالم به در می برد؟ آیا اسپایدر گیر می افتد؟
بن ریپلی استعداد عجیبی در ضرب و تقسیم بزرگترین عددها در کسری از ثانیه دارد، مثل همه ی ما در یک مدرسه ی کسالت بارِ معمولی درس می خواند و غروب ها وسط بازی های کامپیوتری سری به وب سایت های سازمان های جاسوسی می زند. عاشق جیمز باند است، یکی از همین روزها توی خانه شان مردی شبیه جیمز باند منتظرش نشسته. بن بدون اینکه روحش خبر داشته باشد در آزمون مدرسه جاسوسی پذیرفته شده، او باید به آکادمی مخفی جاسوسی برود. اما قصه های جیمز باند را فراموش کنید، جاسوس شدن به این آسانی ها هم نیست بن ریپلی برای زنده ماندن باید هرروز بر دشمنان بی شمارش پیروز شود.