امیل چوران یک تبعیدی تمام عیار است، تبعیدی به تمام معناء تبعیدی به جسم و، به روح و به جغرافیا؛ پس از این روست که "جان تبعید" در سرشت او تنیده شده است.
همه چیز را از این منظر در روح و جان خود میپراکند. آنگاه جانش به خلجان درمیآید، برمیآشوبد، فرو میریزد، فرو میریزاند. از نوء جهانی دیگر میآفریندء همسو با آن خالق بزرگ، از برآسودن زیر «درخت حیات» تا رانده شدن، تا سرگردانی همین دقیقه حیات. اینگونه است که چوران یک فیلسوف مبارز استء که علیه "آن" بزرگ برمیخیزد. شک میکند به جهان. به همه چیز شک میکند. ما را به شک درمیاندازد. فروافتادن از مبدا زمان به بیزمانی را به چالش فرامیخواند. از سقوط سخن به میان میآورد. از سقوط درون دامچاله تقدیر.
اما چوران با تردستی تمامء بار سنگین این سقوط را برای ما با زبانی شاعرانهء تلطیف میکند.