برکه خورشید


تولیدکننده

بازه‌ی قیمت (تومان)

از

تا

مرتب‌سازی
تعداد تصاویر
سکه شانس (جلد 2)
  • 175,000 تومان
  • با تخفیف: 175,000 تومان
سکه شانس (جلد 1)
  • 175,000 تومان
  • با تخفیف: 175,000 تومان
نیمه کال
  • 120,000 تومان
  • با تخفیف: 120,000 تومان
تردستی
  • 244,000 تومان
  • با تخفیف: 244,000 تومان
آوای زمفیر (مجموعه شعر)
  • 45,000 تومان
  • با تخفیف: 45,000 تومان
شبی که برف می‌بارید
  • 120,000 تومان
  • با تخفیف: 120,000 تومان
سیب دل
  • 170,000 تومان
  • با تخفیف: 170,000 تومان
سبزبخت
  • 210,000 تومان
  • با تخفیف: 210,000 تومان
اسرار آتنا
  • 85,000 تومان
  • با تخفیف: 85,000 تومان
بی‌سرزمین
  • 55,000 تومان
  • با تخفیف: 55,000 تومان
آواز پاییز
  • 110,000 تومان
  • با تخفیف: 110,000 تومان
بازی بی‌قاعده
  • 65,000 تومان
  • با تخفیف: 65,000 تومان

سکه شانس (جلد 2)

  • 175,000 تومان

نگاهش رو یادداشت‌هایش دو‌دو می‌زد و صدای سیروس رو دور تکرار در گوشش مرور می‌شد «می‌تونی؟! بعد از ده سال انتظار؟!» چالشی که ظرف دو هفته اخیر برایش پیش آمده بود، تمام هوش و تمرکزش را دزدیده بود! چالش دانستن و ندانستن... داشتن و نداشتن...

سکه شانس (جلد 1)

  • 175,000 تومان

نگاهش رو یادداشت‌هایش دو‌دو می‌زد و صدای سیروس رو دور تکرار در گوشش مرور می‌شد «می‌تونی؟! بعد از ده سال انتظار؟!» چالشی که ظرف دو هفته اخیر برایش پیش آمده بود، تمام هوش و تمرکزش را دزدیده بود! چالش دانستن و ندانستن... داشتن و نداشتن...

نیمه کال

  • 120,000 تومان

-ترمه... سهم من بود. و لعنت به من که همراهم آورده بودمش. -قرار شد خاطره‌ها رو رها کنی. بی‌حرف، خیره به چشم‌هایم دستش را نگه داشت. ترمه را از جیبم درآوردم و در دستش گذاشتم. دستش دور ترمه مشت شد.

تردستی

  • 244,000 تومان

در را نیمه‌باز گذاشت و خودش روی صندلی نشست. میعاد تبلت به‌دست مدام از خودش عکس می‌گرفت. حواس محمد به او بود که صدای آرام سلام گفتن مریم را شنید. با تعجب برگشت و دخترک را در پوشش چادر دید...

آوای زمفیر (مجموعه شعر)

  • 45,000 تومان

من از هر طبل بد آهنگ می‌ترسم من از کوس و غریو جنگ می‌ترسم من از هر نعره سرهنگ می‌ترسم من حتی از صدای تیشه فرهاد هم بر سنگ می‌ترسم

شبی که برف می‌بارید

  • 120,000 تومان

-تو خودت رو به من ثابت کردی وگرنه هرگز مسیر صحبت‌هامون به جایی که الان هست، نمی‌رسید. ولی باید منو درک کنی البرز. تو شاید چند تا داستان عاشقانه رو زندگی کرده باشی و تجربه‌ات خیلی بیشتر از من باشه... ولی من برای اولین‌بار، فصل اولم. تازه با هزارتا تردید و سوال و شک! البرز مصمم گفت: می‌دونم، درک می‌کنم ولی بازم باید اجازه بدی که داستان از یه جایی شروع بشه. حتما خودت خوب می‌دونی، برای ساختن یک داستان عاشقانه دو تا کاراکتر لازمه.... ارمغان آه کشید: اصلا این داستان سرانجامی داره که شروع بشه؟ این بزرگترین ترس و واهمه منه البرز!

سیب دل

  • 170,000 تومان

شبنم با تمسخر توی صورت صدف نگاه کرد. بعد با نوک انگشت دو تا ضربه کوچک روی پیشانی صدف زد و گفت: این چیزها رو از سرت بنداز بیرون؛ این‌ها مال تو داستان‌هاس! زندگی داستان نیست؛ واقعیه. من تو زندگی واقعی بودم. درست اون قسمتی‌اش که سقف بالای سرم نداشتم، نون شب نداشتم، امنیت نداشتم، بلوز و شلوار نداشتم، هیچ‌کس رو نداشتم، هیچ‌کسی رو نداشتم و یه دسته پول گرفته بودند جلوی روم. برو کشکت رو بساب و برای من شعار نده! من برای زنده موندن کاری نمونده که نکرده باشم، می‌فهمی؟ هیچ‌کار!

سبزبخت

  • 210,000 تومان

چشم در چشم، زل زدم ته نگاهش و محکم پرسیدم: - چه‌طور زندگی تازه‌ای می‌تونه دلتو به حسرت بکشونه؟! انگشت اشاره‌اش را فشرد نوک بینی‌ام، جای لمس دستش، به آنی گر گرفت، سرم را کشیدم عقب و اخم‌هایم در هم رفت و گفتم: - نمی‌گی؟!...می‌ترسی برسم به اون زندگی و تو رو جا بذارم و بمونی توی خماری داشتن همچین زندگی پرهیجانی؟! چشمک ریزی زد: - زدی به هدف!

اسرار آتنا

  • 85,000 تومان

صدای حرکت چیزی لابلای درختان مقابل، نگاهش را به آن سو کشید. انگار سایه‌ای حرکت می‌کرد. سایه‌ای پنهان و دور از چشم سایرین. سر بلند کرد و بالای دیوار نه چندان بلند باغ را نگاه کرد. تاریک بود، اما او مردی را دید که با چشمانی مشمئز‌کننده و لبخندی حریص به او نگاه می‌کرد. میخ شده بود. درست جزئیات صورتش را نمی‌دید اما لبخندش به راحتی قابل تشخیص بود. هراسی عجیب به وجودش چنگ انداخت. پلک زد. چندبار چشمانش را باز و بسته کرد. کسی روی دیوار نبود. قلبش تا دهانش بالا آمده بود.

بی‌سرزمین

  • 55,000 تومان

سیاوش اشکی را که در چشم‌های بیتا جمع شده بود، دید. دردش را دید. بغضی را که هرگز جلوی بقیه نشکسته بود، دید. گفت: - برو بیتا! - نمیرم. نفس عمیقی کشید. - من قاتل گلی‌ام.

آواز پاییز

  • 110,000 تومان

سعی کرد از جا بلند شود، زانوهایش می‌لرزید. گلویش هم خشک شده بود. روی زمین خزید. باید خودش را می‌رساند به آسانسور. نمی‌فهمید چه اتفاقی افتاده، ولی فکر می‌کرد هرچه بوده کم از معجزه نداشته. گربه هنوز در پارکینگ بود و با چشم‌های خاکستری نگاهش می‌کرد! به گربه لبخند زد. انگار او نشانه یک معجزه بود! پاکشان رسید پای آسانسور و وقتی در آن باز شد مردی با انیفرم سبزرنگ از آن بیرون آمد. داد زد: دختره این‌جاست. بیایید. معجزه اتفاق افتاده بود! فقط توانست پلک روی هم بگذارد و دوباره دنیا پیش چشم‌هایش سیاه شد. اما این‌بار در قعر آسودگی غرق شده بود!

بازی بی‌قاعده

  • 65,000 تومان

من عادت ندارم به این زندگی، اما قاعده زندگی مسیحا به این ترتیب است که آ‎فتاب‌نزده، لباس ورزشی‌اش را تنش کند و از جهنم ما بیرون بزند. وقتی هم برمی‌گردد، همان پشت در لباس‌هاش را از تنش می‌کند، هندزفری و موبایلش را می‌اندازد روی کانتر و می‌ایستد جلوی دستگاه پخش. یکی از آن آهنگ‌های عتیقه‌اش را می‌گذارد داخل دستگاه و می‌رود حمام،‌ می‌رود روی مخم. امروز اما همه چیز فرق دارد؛ حتی آهنگش، نگاهش، خنده‌اش، آرامشش، حتی من!

1  2  3  4  5  صفحه‌ی 1