فروردین! تلخترینست. نه، فروردین همان دلقکیست که تنها تو باور میکنی. این همه سبزی. این همه کنار، این همه گچ باورکردنیست؟
خالی. خالی. خالی. آنجا هنوز خالیست. وقتی آنجا هنوز خالی باشد فروردین چکار میتواند بکند. فروردین چطور میتواند همه را آنجا جمع کند و تو بتوانی دوباره بندهای رخت را ببینی. فروردین از کجا آن همه همهمه را توی این سکوت جای دهد. باورم نیس.
ادامه بده شاید بتونی،
فکر نمیکنم، این مث قضا و قدر وحشتناک و فوقالعادهس، اما نمیتونم،
ادامه بده، شاید وسیله مزخرفی باشه - که بتونی ترکش کنی.
میرفتم. خدائی قدیمی، در کوچههائی که میشناسی، میرفت.