آئی سا


تولیدکننده

بازه‌ی قیمت (تومان)

از

تا

مرتب‌سازی
تعداد تصاویر
زبان اتصال
  • همراه با تخفیف
  • 60,000 تومان
  • با تخفیف: 51,000 تومان
7 جنایت مرموز
  • 45,000 تومان
  • با تخفیف: 45,000 تومان
فصل پرنیان
  • 85,000 تومان
  • با تخفیف: 85,000 تومان
با من ترانه بمان
  • 75,000 تومان
  • با تخفیف: 75,000 تومان

زبان اتصال

  • 60,000 تومان

این کتاب را افرادی باید بخوانند که قلب‌شان برای هم نوعان‌شان می‌تپد. کسانی این ضرورت را حس می‌کند کهء باید به افراد در تنگنا و نیازمند یاری برسانند. مددرسانی که گاهی بسیار ساده استء ولی اغلب بغرنج و پیچیده. فیروزه کاظمی در این کتاب به ما می‌آموزد که چگونه به مدد تاریخچه زندگی خودء قادر است بدون آن‌که باعث حس شرمساریء استیصال یا ناتوانی در فرد مقابلش گرددء بر نقاط دردناک درون وی انگشت بگذارد.

7 جنایت مرموز

  • 45,000 تومان

پیترز از جا بلند شد و از من پرسید: - چه نوع اسلحه‌ای می‌خوای؟! کالیبر چهل و پنج‌ یا سی‌ و ‌هشت؟! - کالیبر چهل‌ و ‌پنج قوی‌تره. وقتی پیترز دنبال اسلحه رفت، جریان جوانی که کت پشم شتری می‌پوشید را برای کرید تعریف کردم. با دقت به حرف‌هایم گوش کرد. تعدادی یادداشت نوشت و گفت که چند نفر را می‌فرستد راجع‌ به او تحقیق کنند و ادامه داد: - افراد ما حتما رد پاش رو پیدا می‌کنن. الان دارن روی موضوع دستبند طلا کار می‌کنن، عکسای فی‌بنسون رو هم دادیم برای چاپ. راستی! تا یادم نرفته بگم که اون جزو دخترهایی که به پاریس رفته بودن، نبود...

فصل پرنیان

  • 85,000 تومان

با صدای کیانوش سرم را سمت راه‌پله‌ها می‌چرخانم. نگاه معنادار او بین من و فرزاد در گردش است. فرزاد پیش‌دستی می‌کند و از من کمی فاصله می‌گیرد اما هم‌چنان لبخندی بر لبش نشسته است. حالا به کیانوش رسیده و دست روی شانه‌ی پسر عمویش می‌گذارد. چیزی زیر گوش کیانوش می‌گوید و بعد خودش با صدای بلند می‌خندد اما من رد اخم‌های کیانوش را درون چهره‌اش می‌بینم. فرزاد نیم‌نگاهی به من تحویل می‌دهد و از پله‌ها بالا می‌رود. من کنار در منتظر کیانوش می‌مانم. خودش را به من نزدیک می‌کند و هم‌چنان اخم دارد. -فرزاد چی‌بهت می‌گفت؟

با من ترانه بمان

  • 75,000 تومان

نگاهم ناخود‌آگاه سمت آرمان چرخید. او هم با فاصله از شهاب نشسته و سرش پایین بود و خودکارش آرام با حرکات موزون روی سررسید کذایی می‌چرخید. وقتی به یاد آن خطاطی‌های تحسین برانگیز می‌افتادم ابهت همیشگی‌اش فرو می‌ریخت. به نظرم کار جالبی برای فارغ کردن ذهن آشفته از محیط اطرافت بود. کلاسورم را از کیفم خارج کردم و صفحه‌ی سفیدی از آن را مقابلم گذاشتم. قلم میان انگشت‌هایم جابه‌جا شد و روی صفحه سپید چرخید. مثل رقاصی ماهر که به روی سن رفته است و با حرکات موزون خود توجه همه تماشاچیان را جلب می‌کند، به طوری ظریف و بااحساس روی کاغذ سر خورد که سرانگشت‌هایم حضور ملموس عشق را در رگ‌هایش حس کرد و داغ شد.....

صفحه‌ی 1