مقصود من از نگارش کتاب «چگونگی تنها بودن»- تا حدودی- ثبت تغییر نگرشم از «تنهایی و انزوایی پر از خشم و هراس، به پذیرش یا حتی پاسداشت جایگاه مخاطب و نویسنده» است. البته این جمله بدان معنا نیست که همهچیز خوب است و جایی برای خشم و نگرانی وجود ندارد. به هر روی، عطش ملی ما برای به چنگ آوردن نفت (که باعث شکلگیری دو دولت بوش پدر و پسر و نیز جنگ زشت خلیجفارس شد) همین حالا هم ما را در معرض جنگی طولانی و بیپایان در آسیای مرکزی قرار داده است. شاید باور نکنید که امروزه مطالبات مردم آمریکا از حکومت خود حتی از سال 1991 و زمان «جنگ خلیجفارس» هم کمتر است و همه رسانههای مهم نیز یکصدا ناقوس جنگ را نواختهاند. در چنین شرایطی، کنگره آمریکا به رعایت استانداردهای ساده در بهینهسازی سوخت خودروهای شاسیبلند رأی منفی میدهد؛ و در عوض، رئیس شرکت خودروسازی فورد، در آگهی تلویزیونی و با ژستی میهنپرستانه، از خودروهای خود دفاع و با صدای بلند اعلام میکند که «آمریکاییها هرگز نباید هیچ حد و مرزی را بپذیرند.»
در کنار این همه خشم و نفرت که هر روز تولید میشود، من تصمیم گرفتم که مقالات این کتاب را با اصلاحات کمی منتشر کنم. «شهر اول» بدون مرکز تجارت جهانی، خوانشی کمی دیگرگون خواهد داشت؛ «اتاق خواب سلطنتی» را پیش از آن نوشتم که جان اشکرافت- با آن بیاعتنایی ظاهریاش به آزادیهای فردی- به قدرت برسد. سیاهزخم به مصیبتهای پست ایالات متحده تلخی دوچندانی بخشید که در مقاله «گم شده در نامهها» به آن پرداختهام و وقتی اپرا وینفری در باشگاه کتابش نامی از من نبرد، کلمه «نخبهگرا» (که آن را در چند مقاله به کار بردهام)، بهخوبی به تصویر کشیده شد. اما مهمتر از همهچیز، مسئله بنیادین همه این مقالهها «حفظ فردیت و پیچیدگی» در فرهنگی جنجالی و پر از چیزهایی است که حواسمان را پرت میکند و اینکه ما چگونه میتوانیم در چنین فضایی همچنان تنها باشیم.