ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½-ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
- 60,000 تومان
- با تخفیف: 60,000 تومان
- 200,000 تومان
- با تخفیف: 200,000 تومان
- 32,000 تومان
- با تخفیف: 32,000 تومان
- 99,000 تومان
- با تخفیف: 99,000 تومان
- 45,000 تومان
- با تخفیف: 45,000 تومان
- 90,000 تومان
- با تخفیف: 90,000 تومان
اگر احساس ميكني بياراده به سوي غذا كشيده ميشوي و پرخوري ميكني، پس اين كتاب براي توست.
مسيحا برزگر در رهيافتي معنوي به كاهش وزن خاستگاه اضافه وزن تو را نشانت ميدهد: جايي در ژرفاي وجودت كه در آن جا كمال و زيبايي آلوهي خود را از ياد بردهاي. اين فرآموشي نه تنها ذهن تو آشفته كرده، بلكه تناسب و زيبايي بدن تو را نيز بر هم زده است. اين كتاب، سفري معنويست؛ سفري كه رابطه تو با خود ـ و بدنت ـ را دگرگون ميكند: رابطهاي مبتني بر عشق و نه مبتني بر ترس. به كمك اين كتاب ياد ميگيري چگونه ميان ذهن، بدن، و روح خود توازن و تناسب ايجاد كني، وبدينسان، خود زيبا خود را پيدا كني.
ما موجوداتي شرطي شدهايم.
به ما آموختهاند كه تواني نداريم. به ما آموختهاند كه توان ما در ميزان سپردههاي بانكي ماست. به ما آموختهاند كه توان ما در اتومبيل ما و يا در پست و مقاوم ماست. شكستن زندان توهمات شرطي شده، دشوار است. نخستين آموزه وحدت شهود و شهود وحدت، اين است كه نيازي به شكستن زندان نيست. زيرا آزادي در ذات ماست. خدا را فطرت ما را آزاد آفريده است. تو همان بادي هستي كه بازيگوشانه در لابه لاي شاخههاي درختان ميرقصي؛ تو آتشي هستي كه از دهانه آتشفشان بيرون ميريزي. تو رودي هستي جاري در ذرهها كه آهنگ دريا داري،تو خاكي هستي مشتاق آسمان. تو در ضمن يك مرد و يا يك زن هم هستي كه در حال حاضر مشغول محدوديتهاي بشري خويشي و ميكوشي به نيروي بيداري، عشق و حقيقت، به فراسوي اين محدويتها سفركني.
هستي هست
و جز هستي، چيزي نيست.
هستي، خداست.
خدا، واحد كثير است.
خدا، همه چيزهاي غير خدا نيز هست.
هيچ چيز خدا را از غير خدا جدا نميكند.
همه آن چيزهايي كه ما غير خدا
ميناميم، ظهور و ظاهر خداوند است.
خدا چنان آشكار است كه پنهان مينمايد.
خدا نور است؛
نه رنگ دارد، نه شكل،
اما همه رنگها و شكلها در پرتو نور
رويت ميشوند.
نور، نامرئي ست، اما هنگامي كه با
تاريكي ميآميزد مرئي ميشود.
خدا وقتي ديده ميشود كه در حجاب
ميرود.
جهان، حجاب است.
خدا در جهان ديده ميشود.
خيالات ما،
ذرههاي زنده روشنايياند
كه در تاريكيهاي عجز ما از شناخت
خدا ميدرخشند.
يك روز نو، صفحهاي سفيد است كه در آن چيزي نوشته نشده است، اما فرصتها و امكاناتي بيشمار در آن يافت ميشود. زندگي زمين بازي فرصتهاست. فقط كافيست نقش خود را در اين بازي بداني، وقتي كه تو نقش خويش را ايفا ميكني، همه هستي با تو همكاري ميكند تا تو را به اوج بازي زندگيت برساند. وقتي تو به اوج قلهي بازي زندگي خويش ميرسي، ديگر جهان مثل سابق نخواهد بود. اين گونه است كه تو دنيا را دگرگون ميكني. هنگامي كه به نقش حقيقي خويش واقف شدي، بهتر است جزئيات بياهميت زندگي را فراموش كني. مهم آن است كه ميان تو و خدا چه ميگذرد. آري، تنها همين نكته مهم است. باقي، بهانهاي بيش نيست.
قصههايي كه ما درباره آنچه هست و آنچه نيست نقل ميكنيم، و نيز درباره خودمان، درباره درست و غلط، درباره مرگ و زندگي، و درباره جهان و هر چه در آن است، سرانجام، شالوده تجربه ما ميشود، و نيز شالوده واقعيتي كه آن را تجربه ميكنيم. ما جهان را روايت ميكنيم. به تعبيري، ما جهان را قصه ميكنيم. و آنگاه، در قصهاي كه خود نقل كردهايم زندگي ميكنيم. با درك اين حقيقت كه جهان از قصهها سرشته شده است، درمييابيم كه همه صورتهاي ذهني و عيني اين جهان گذرا از «خود» تهياند.
اگر دلآگاهي را به دست گرفتهاي و عزم خواندن آن را داري، بهتر است بداني كه زندگيات در آستانه دگرگوني بنيادي قرار گرفته است. هدفي در درون توست كه هنوز تحقق نيافته است. اين هدف نميگذارد تو در راه زندگي به خواب بروي. اين هدف، هدف عمده زندگي توست، كه از خواب و خور فراتر ميرود.
ما گاهي احساس ميكنيم كه زندگيمان دارد دگرگون ميشود. احساس ميكنيم چيزي تازه در شرف وقوع است، اما نميدانيم آن چيز تازه چيست. در اين لحظهها، نميدانيم نخستين گامي كه بايد برداريم كدام است.
از آنجا كه ما به طور معمول، محصول شرايط هستيم، از آنجا كه ما آموخته شدهايم كاري را انجام بدهيم كه از ما توقع ميرود، فكر ميكنيم پاسخ پرسش ما بايد بيرون از خود ما باشد. ما تحت تأثير فرهنگ عامه قرار داريم و به شدت عاميانه فكر و عمل ميكنيم.
بيرونيكردن حقيقت، ما را روي تردميل سردرگمي و ترديد و اضطراب نگه ميدارد. ما مدام ميترسيم از ديگران عقب بيافتيم. ما خود را در انبوهي از نظرها و نظريههاي «رمز و راز موفق شدن» غرق كردهايم.
قدرتمندترين توانايي ما كه در درون ماست، توانايي دريافت الهامات آسمانيست. ما ميتوانيم اين الهامات را با عقلانيت و احساسات خود همراه كنيم و از اينها شالودهاي بسازيم براي تصميماتي كه ميگيريم.
هنگامي كه ديدگاه ما دگرگون ميشود، ديگر راهي به پس نيست. هنگامي كه از دلآگاهي خود بهرهمند ميشويم، در حالتي از سكون و آرامش قرار ميگيريم، به درون نگاه ميكنيم تا راه بيرون را پيدا كنيم. ما به دنيا آمدهايم تا بيافرينيم. تمامي توان ما، به مثابه ابزار خلق اثري هنرياند. دلاگاهي به زندگي تو لطافت و انعطاف ميبخشد و آن را از خشكي و آسيبپذيري بيرون ميآورد. در ضمن، دلآگاهي، مهارتي براي آيندهنگري هم هست. دلآگاهي، زمينهاي فراهم ميكند تا زندگي خود را بهبود ببخشيم و خود را بشناسيم.
پيرامون دلآگاهي، پيلهاي افسانهاي تنيده شده است. يكي از اين افسانهها اين است كه دلاگاهي ذاتي بعضي آدمهاست. دلآگاهي، ويژه بعضي از آدمها نيست. فؤاد يا قلب كه منبع عمده شناخت بيواسطه ماست، موهبتيست كه خداوند آن را در دسترس همه ما قرار داده است.
اگر ميزان و موزون دلاگاهي خويش شوي و ياد بگيري به شيوهاي تازه به دل خود گوش كني، آنگاه دلآگاهانه زيستن فوايدي را به تو عرضه ميكند:
نگرشي مثبت و سازنده پيدا ميكني
تواناييهاي دروني تو آشكار ميشوند
در فهم مسير معنوي زندگي خود تواناتر ميشوي
خلاقيت و تخيل تو افزايش مييابد
لطف خداوند و معجزهها زندگي را بيشتر تجربه ميكني
اعتماد به نفس بيشتري به دست ميآوري.