در فلسفه غرب همواره این بحث مطرح بوده که ما چگونه به کمک حواس خود «دنیای واقعی» را میشناسیم و درک میکنیم. دکارت و بیکن معتقد بودند شناخت مطلق از دنیای واقعی امکانپذیر است. هیوم و کانت میگفتند دنیای واقعی از دسترس شناخت انسان دور است و انسان فقط به طور غیرمستقیم میتواند جهان را بشناسد. جورج بارکلی با تحقیق در مورد بینایی به این نتیجه رسید که تصویری دو بعدی که بر سطح شبکیه میافتد نمیتواند معرف ویژگیهای دنیای سه بعدی باشد. از اینجا به مسئله معکوس اپتیک میرسیم، یعنی موجود زنده چگونه با توجه به خروجی میتواند ورودی را مشخص کند.
دیل پروس در این کتاب میکوشد طرز کار و نحوه عمل سیستم عصبی برای حل مسئله معکوس را روشن کند. او نظریه خاصی ارائه میدهد، شواهدی برای اثبات این نظریه، اقامه میکند و در پایان به شرح معایب و نارساییهای سایر نظریههایی میپردازد که تاکنون در مورد کارکرد سیستم عصبی مطرح شدهاند....