کتاب با مباحث نقد مولوی پژوهی و یافتههای پژوهشگران آغاز میشود و پس از آن مسائل اصلی و اساسی در تعالیم مولوی به قصد معرفی جهانبینی و حکمت مولانا یکی پس از دیگری با دید تازه و طرحی نو پیگرفته میشود که در طلیعۀ آن بیان نظریۀ مهم اصل بزرگ و حقیقی هستی یا عالم عدمهای هستی نما، مطرح و نقد و بررسی میشود که در واقع کلیدیترین اصل و موضوع در فهم جهانبینی و حکمت مولانا به شمار میآید و بر این نکتهها در یادداشتهایی دیگر تأکید میرود که معراج کمال آدمی معراج معرفتی است و راه آن از درون میگذرد نه از بیرون، رسیدن به کمال صد در صدی در این معراج به دلیل وضعیت ناسوتی و جسمانی امکانپذیر نیست، موفقیت در همین سیر و سلوک موهبتی و بخشایشی است، نهایت این سیر «وحدت» است که آنخود متقاضی فناست و نه اتصال و نه اتحاد. در بحث از جوهر حکمت عرفانی مولوی و ابن عربی نتیجه این میشود که جوهر حکمت مولوی موّاج نامدّون و به همین سبب پویاست و از آن ابن عربی بسیار منظم مدّون و ایستاست.
وحدت وجود مدار و مرکز تمامی مباحث است. بحث طلب و عشق و غیرت نیز در این کتاب با آنچه در کتب عرفانی و فرهنگهای اصطلاحات و امثال آن آمده است تفاوت بنیادی دارد. مقایسۀ آئینهای گنوسی مسیحی، نو افلاطونی، مانوی و شیوۀ شیخ اشراق و آیینهای هندو در فلسفه ودانتا و شیوۀ مولوی و ابن عربی براساس وحدت اصلی که در آنها هست، صورت میگیرد. نویسنده هزاران بحث مطرح در آثار مولوی را در چهار پنج مسأله بسیار اساسی جمع میکند. بحث مرگ و زمان از نظرگاه مولوی و عشق از نظر مولوی و حافظ نیز از مباحث جذاب این کتاب است.
نکاتی دربارۀ مثنوی مولانا و اشاره به اهمیت دیباچه مثنوی در فهم سراسر کتاب و تحلیل اولین داستان مثنوی استفادۀ مولوی از تمثیل در غزلیات، کانون غزلهای مولوی، و اهمیت آن در فهم پیام غزلها، سمبلهای غزلیات و انواع آن. به شرح و توضیح یک غزل مولوی و نشان دادن جهانبینی مولوی در غزلیات که با ذکر شواهد و امثال همراه است در واقع آخرین فصل کتاب شمرده میشود، هرچند پس از آن در یادداشتهای کوتاه دربارۀ تصّوف، معیار درک مولانا، عرفان نظری و عملی، لایب نیتس و خداشناسی، راز شمس و مولانا، فردوسی و مولوی و یادداشت آخر که ناظر بر چگونگی بحثها و نتایج و درست خواندن و دیدن آنهاست به گونهای دیگر مقدمه را با موخره پیوند میدهد.