یک آرزو کن...
لوسی هارت بهتر از هر کسی میداند که بزرگ شدن بدون داشتن والدینی که دوستت داشته باشند، چه حسی دارد. لوسی در دوران کودکیاش که پر از بیتوجهای و تنهایی بوده، به کتابها، مخصوصا مجموعهای به نام جزیره ساعت اثر جک مسترسن پناه میبرد. حالا به عنوان یک کمک مربی بیست و شش ساله، میتواند عشقش به کتاب خواندن را با دانشآموزهای کوچک و باهوشش به اشتراک بگذارد؛ بخصوص با کریستوفر لمب هفت ساله در پی مرگ دردناک والدینش یتیم شده است. لوسی هر کاری میکند تا بتواند کریستوفر را به فرزندی بگیرد، ولی انگار بدون پول و ثبات کافی، حتی فکر تشکیل خانواده هم آرزوی محالی است.
اما مواظب باش چه آرزویی میکنی...