مدتها طول کشید تا توانست برنی را متقاعد کند که ضمیمه کردن عبارت پلیس سابق لندن به اسم او و یا پیشوند دوشیزه به نام خودش نامناسب است. پلاک روی در دیگر مشکلی نداشت زیرا کوردلیا نه سابقهای در شراکت داشت و نه تجربهای. در واقع، سرمایهای هم در کار نبود. تمام دارایی او هیکلی لاغر و پر استقامت بود با بیست و دو سال سن و هوشی قابل توجه که به گمان کوردلیا بیشتر موجب بر هم زدن آرامش برنی میشد تا برانگیختن تحسین او، به علاوه، نوعی احساس تاسف و دلخوری نسبت به برنی در او ایجاد میکرد زندگی گاهی از برنی روی میگرداند. کوردلیا شاهد چند نمونه از بدشانسیهای او بود. مثلا برنی هیچ وقت موفق نمیشد روی صندلی دست چپی جلوی اتوبوس بنشیند یا نمیتوانست از منظره خارج قطار لذت ببرد چون حتما قطار دیگری جلوی دید او را میگرفت. لبههای نان کره مالیدهاش حتما آویزان میشد...