ماگدا سابو


تولیدکننده

بازه‌ی قیمت (تومان)

از

تا

مرتب‌سازی
تعداد تصاویر
بچه آهو
  • 335,000 تومان
  • با تخفیف: 335,000 تومان
ابیگیل
  • 135,000 تومان
  • با تخفیف: 135,000 تومان
ترانه ایزا
  • همراه با تخفیف
  • 420,000 تومان
  • با تخفیف: 357,000 تومان
خیابان کاتالین
  • 35,000 تومان
  • با تخفیف: 35,000 تومان
خیابان کاتالین
  • همراه با تخفیف
  • 335,000 تومان
  • با تخفیف: 284,750 تومان
در
  • همراه با تخفیف
  • 298,000 تومان
  • با تخفیف: 253,300 تومان

بچه آهو

  • 335,000 تومان

اگر حتی شده یک بار به چیزی مشکوک می‌شدی، اگر به ذهنت خطور می‌کرد که فقط یک بار، حتی یک لحظه، نگاهم کنی، واقعاً نگاهم کنی، با همان اشتیاقی که به بدنم نگاه می‌کردی، بدنی که حتی بهتر از خودم می‌شناختی، احتمالاً متوجه می‌شدی که ناخواسته چقدر آزارم دادی و به احتمال زیاد متوجه می‌شدی که سعی می‌کردم از رنج و عذاب مبهم اما بی‌امانی مطلعت کنم که با خاطرات بی‌پایانت به من می‌دادی ... بچه‌آهو داستان شکل‌گیری یک عفریت، یک هیولاست، داستانی دربارۀ اینکه چگونه مشقات و محنت‌های متوالی، سردرگم‌کننده و نفرت‌زای قرن بیستم مجارستان _ و مهم‌تر از همه بحران ویرانگر فقر، بحران تبعیض طبقاتی و کین‌توزی میان طبقات اجتماعی _ موجب برآمدن این هیولاها و عفریت‌ها می‌شود. اَسیمتوت بچه‌آهو دستاوردی است بزرگ از نظر قیدوبند و تنگنای مفرط روایت؛ روایتی که در جست‌و‌جوی مفرّی است میان نیاز به حرف‌زدن و میل به سکوت. اِستِر دقایق زندگی‌اش و عواطف ژرفش را چند صد صفحه از ما پنهان می‌کند، و این‌گونه باعث می‌شود خواننده با پوست و گوشت و استخوان ازخودبیگانگیِ او و بیزاری و بیگانگی‌اش از دیگران را احساس کند. نیویورکر

ابیگیل

  • 135,000 تومان

برای سومین بار خودش را در حال دویدن در طول چمن باغچه یافت، در هوای سرد و بنفشه بوی ساعات پایانی شب، در حال عبور از کنار مجسمه ابیگیل، و برای سومین بار، رسیدن به دروازه‌ای که دو شب پیش پشتش آن صدا آن‌طور مدهوشش کرده و فریبش داده بود. اگر قفل در را، همان‌طور که میتسی هورن گفته بود باز خواهد بود، باز نکرده بودند چه باید می‌کرد؟ یا اگر کسی دیده بود که باز است و دوباره بسته بودش و او نمی‌توانست بیرون برود؟ ناقوس کلیسای سفید با طنین بم مردانه‌اش ساعت نه را اعلام کرد: دانگ، دانگ، دانگ. در فلزی را با احتیاط هل داد. با اولین فشار او از جا حرکت کرد و بدون صدا باز شد. از در بیرون رفت... و در جا خشکش زد.

ترانه ایزا

  • 420,000 تومان

به دستگاه‌ها اعتماد نداشت، دستگاه‌ها که هیچ، حتی بــه چیزهایی ابتدایی مثل برق هم اعتماد نداشت. اگر قطعی برق به درازا می‌کشید یا رعد و برق مدار را از کار می‌انداخت، شمعدان مسی چند شاخه را از بالای گنجه برمی‌داشت، گنجه‌ای که همیشه شمع‌هایی آماده استفاده، برای مواقعی که برق احیانا قطع می‌شد، در آن بود و شیء تزئینی ظریف را با آن شاخه‌های شعله‌ورش از میان آشپزخانه می‌گذراند و می‌برد توی راهرو و آن‌طور که آن را بالای ســرش گرفته بود به گوزنی پیر و بی‌آزار می‌ماند که با شاخ‌هایش این‌ طرف ‌و آن‌طرف می‌رود. بــه اسـتفاده از تستر برقی حتی فکر هم نمی‌کرد: دلش برای کز کردن کنار آتش، برای خود آتش و برای صدای شگفت‌انگیز هیزم تفتیده، که بی‌اندازه شــبیه نفس‌نفس‌زدن موجودی زنده بود، تنگ می‌شد. رنگ ‌به‌ رنگ ‌شدن تکه‌های زغال به اتاق حس ‌و حالی غریب می‌داد؛ همین که آتش گر می‌گرفت، دیگر احساس تنهایی نمی‌کرد، حتی وقتی کس دیگری توی خانه نبود.

خیابان کاتالین

  • 35,000 تومان

صدای زنگِ در او را از جا پراند و حس نومیدی که دیگر با آن مأنوس شده بود دوباره او را فرا گرفت. کسی را نداشت که بتواند به او تکیه کند: فقط خودش. در این خانواده‌ چهار نفره مثل یتیم‌ها زندگی می‌کرد، مطلقاً تنها. هر پیشامد بدی که می‌شد هیچ‌وقت نمی‌توانست آن‌طور که دلش می‌خواست طبیعی رفتار کند. همیشه کسی بود که خلقش تنگ بود، کسی که نیاز به مراقبت یا دلداری داشت. حتی پدرش هم از این قاعده مستثنا نبود. اعتقاد او به اینکه هر چه در زندگی کرده بود متکی به اصول اخلاقی تزلزل‌ناپذیر بود، باورش به اینکه حقیقت، پس از دشواری‌ها و آزمون‌های بسیار سخت در نهایت پیروز می‌شد، چنان در عمق جانش ریشه دوانده بود که حالا در هم شکسته بود.

خیابان کاتالین

  • 335,000 تومان

بی‌حرکت آن‌جا ایستاد و به چیزهایی که از گذشته‌اش بر جا مانده بود چشم دوخت. هر کدام از آن‌ها برای خودش سرگذشتی داشت، هر چند که سربازهایی که بین‌ آن‌ها راه می‌رفتند از سرگذشت آن‌ها هیچ نمی‌دانستند: اشیا برای غریبه‌ها هیچ حرفی ندارند. سربازها کارشان را با عجله و کمابیش حرفه‌ای انجام می‌دادند. چیزی کش نمی‌رفتند، همه چیز را در دسته‌های جداگانه تفکیک می‌کردند، صندلی‌ها کنار صندلی‌ها، تابلوها کنار تابلوها، اشیای کوچک‌تر توی سبدها، رختخواب‌ها، لباس‌های زیر و ملافه‌ها در دسته‌ای مجزا. هنریت یاد بوهای جور واجور افتاد که مشامش را پر می‌کرد، بوی خوشایند بالش‌ها، روپوش‌های سفید تروتمیز که تازه شسته شده بود، یا بوی آهار لباس‌ها؛ و همین‌طور حوله‌ها، نرمی حوله‌ها. همه چیز داشت از هم می‌پاشید، خانه داشت جلوی چشمش متلاشی می‌شد، داشت به در و دیوارش رجعت می‌کرد؛ برای او، که آنجا خانه‌اش بود، هر خاطره‌ای که از آن اشیا داشت در میان آن توده خرت و پرت‌ها همچنان زنده بود، توده‌ای که برای آن آدم‌هایی که داشتند جابه‌جایش می‌کردند هیچ معنایی نداشت.

در

  • 298,000 تومان

تمام خواب‌هایم تکرار یک خواب واحدند، با تک‌تک جزئیاتش، رویایی که دوباره و دوباره به سراغم می‌آید. در این کابوس همیشه یک شکل، من پای پله‌ها، در دالان ورودی، رو به چارچوب فولادی و شیشه نشکن در بیرونی ایستاده‌ام و تقلا می‌کنم قفل در را باز کنم. آمبولانسی بیرون توی خیابان ایستاده. هیکل‌های امدادگرها را مات و درخشنده از آن‌طرف شیشه می‌بینم که کج و معوج به نظر می‌رسند و صورت‌های آماسیده‌شان مثل قمرهای نورانی است. کلید می‌چرخد،‌ ولی تلاشم بیهوده است: نمی‌توانم در را باز کنم.

صفحه‌ی 1