مایک: سلام بابا.
ریچارد: سلام عزیزم. حالت چطوره؟
مایک: بابا، حدس بزن چی شده؟ امروز، تو مدرسه چند تا جوجه کوچولو آوردن. یکیشونو گرفتم توی دستم. خیلی کوچولو و گرم بود.
ریچارد برای اولین بار میزند زیر گریه.
مایک: بابا، خوبی؟
ریچارد سعی میکند جلوی گریهاش را بگیرد.
ریچارد: آره، من خوبم. همه چی مرتبه.
پسرک به صحبتش ادامه میدهد و ریچارد همزمان گریه میکند.