تورگن تصمیم گرفت سمت محلی که صدای گلوله را شنیده بود حرکت کند. اگر او با یک شکارچی روبهرو میشد، مطمئنا از او میخواست که هر چه زودتر محدوده زندگی او را ترک کند؛ چون در این ناحیه مرسوم بود که هیچ شکارچی حق نداشت در حریم و همسایگی دیگران دست به شکار بزند و هر شکارچی، محدودهای معین داشت؛ اما پیش از آن که تورگن تصمیم خود را عملی کند، صدای شلیک گلوله دیگری شنیده شد. آخرین قوچ ستون، به محض شنیدن صدای شلیک دوم وحشت کرد و یک قدم عجولانه برداشت که در نتیجه با بره برخورد کرد. و بره از بالای گذرگاه به پایین دره پرت شد...