احساس کردم یه نوری از یه جایی به طرفم اومد. زندگیم روشن شده بود. میدونم این درمان برای همه افاقه نمیکنهء اما قسم میخورم که بخش بزرگی از درمان من اینجوری رقم خورد. از همون روز به بعد بود که حالم بهتر شد. دوباره یه عده مثل سر الکس فرگوسنء سم آلارداس و کریس هیوتون بهم زنگ زدن. اینطوری حس کردم که انگار اتحادیه مربیان لیگ پیامی به این مضمون منتشر کرده که یکی از اعضامون توی دردسر افتاده. اینجا کمک لازم داریم. اونجا نقطهای بود که فهمیدم همتاهای خودم بهم اهمیت میدن. از اینکه میشنیدم مربیهای دیگهای هم اون دورههای درمانی رو تجربه کردنء جا خوردم «تو گندهترین و بهترین مربی نیستی که روی اون صندلی نشسته ...».