آيا قابلقبول است كه افراد، فقط به فكر رفاه خودشان باشند؟ اگرپاسخ منفي است، در چه مرحلهاي بايد نگران بودن براي خودشان را متوقف كنند و به فكر ديگران باشند؟ و درباره چه كساني بايد نگران باشند؟ اين سوالات و سوالهاي ديگري نظير اينها، موضوع داغ بحثهاي اين روزهاي بسياري از ما هستند. اين سوالها قرنهاست كه دغدغه مردماند. ما در رابطه با ساير انسانها و جامعهاي كه در آن زندگي ميكنيم چقدر مسئوليت داريم؟ رفتار شايسته انساني كدام است و چگونه بايد آن را به افراد القا كرد؟ آزادي فردي انسانها چقدر بايد محدود شود، و از چه راههايي؟
در كتابي كه پيشروي شماست، بري شوارتز همچون اثر ديگرش «تناقض انتخاب»، طرز فكر غالب باشندگان دنياي مدرن را وكاوي ميكند و تسلط اقتصاد بر تمام شئون زندگي ما را به چالش ميكشد. شوارتز با حركت از تجارت به پزشكي، حقوق، ورزش، تحصيلات، ازدواج، دموكراسي و دين، نشان ميدهد كه چگونه چيزهايي كه در زندگي بيش از همه برايشان ارزش قائليم، اكنون بهشدت بازاري شده و از معنا تهي گشتهاند. او اشاره ميكند كه چگونه ما همهچيز را تجاري كردهايم و به همين دليل، ارتباط خود را با خويشتن خويش، و با يكديگر از دست دادهايم.