������������������������������������������������
- 169,000 تومان
- با تخفیف: 169,000 تومان
- 149,000 تومان
- با تخفیف: 149,000 تومان
- 117,000 تومان
- با تخفیف: 117,000 تومان
- 45,000 تومان
- با تخفیف: 45,000 تومان
- 67,000 تومان
- با تخفیف: 67,000 تومان
- 110,000 تومان
- با تخفیف: 110,000 تومان
- 106,000 تومان
- با تخفیف: 106,000 تومان
- 68,000 تومان
- با تخفیف: 68,000 تومان
- 93,000 تومان
- با تخفیف: 93,000 تومان
- 126,000 تومان
- با تخفیف: 126,000 تومان
- 139,000 تومان
- با تخفیف: 139,000 تومان
- 133,000 تومان
- با تخفیف: 133,000 تومان
گرالت یک ویچر است، مردی که قدرتهای جادویی با آموزش طولانی و اکسیرهای مرموز، او را به مبارزی درخشان و قاتلی بیرحم تبدیل کرده است، با این حال، او یک قاتل عادی نیست؛ هدف او هیولاهای گوناگون و شیاطین شروری هستند که زمین را به تباهی میکشند و به بیگناهان حمله میکنند. در پی این تکلیف به تدریج به یک واقعیت پی میبرد: در حالی که برخی از شکارهای او موجوداتی ذاتا شرورند، برخی دیگر قربانی گناه، شرارت دیگران یا سادهلوحیاند.
آخرین نبرد در راه است... در حالی که شاهزاده خفته چنگ خود را بر گلوی لورمر و تریگلان محکمتر میکند، دسته شورشیان خسته که نومیدانه برای شکست او میکوشند در تنگنا قرار میگیرند. توآیلا و ارین از هم جدا افتادهاند و وقتشان رو به اتمام است. نبرد نهایی در شرف وقوع است و هیچ چیز جلودار اورک نیست تا تخت شاهی را برای همیشه تصاحب کند...
نانرل موتسارت که با موهبت خلق موسیقی متولد شده است، تنها یک آرزو دارد: برای همیشه در خاطرهها بماند. ولی با اینکه تماشاگران را با نواختنش به وجد میآورد، امید چندانی ندارد که بتواند به آن آهنگساز تحسینشدهای که آرزویش را دارد تبدیل شود. نانرل زنی جوان است که در قرن هجدهم در اروپا زندگی میکند و این خود به آن معناست که نوشتن موسیقی برای بانوان ممنوع است. پدر مستبدش رک و راست به او تذکر داده است که فقط تا زمان رسیدن به سن ازدواج میتواند نوازندگی کند.
مدتی میشود که سروکار بی به فرشتهها افتاده است. فرشتهها زیر نظر دکتر فعالیت میکنند و بهدنبال پاکسازی لندن از شر وجود بیمخها و نامردههای شرورند، اما بی هر کاری که میکند، دلش با هدف و نیت اصلی فرشتهها صاف نمیشود. انگار نمیتواند خود را یکی از آنها بداند. انگار مشکلی هست. انگار چیزی مانع او است. البته ماموریت فرشتهها و رسالت وجودی آنها هم در همین مبارزه ساده و پاکسازی خلاصه نمیشود. بی بار دیگر سر به کوچهخیابانهای شهر میگذارد تا تصمیمش را بگیرد و به پاسخی برای پرسشهای خود برسد، غافل از اینکه به جای پاسخ، اتفاقاتی انتظارش را میکشند که بسیار دهشتناکاند، بسیار بسیار هولناکتر از کابوسهای وحشتناک.
ورای سایههای شک و تردید، بی اسمیت تصمیم گرفته است تا زنده بماند… و تا حد ممکن برای هدفی والا بجنگد. امام لندن پر از نامردههای مغزخوار و انسانهای مزدوری شده که با فروپاشی جامعه، درکشان از خوب و بد از بین رفته است. بی اسمیت به دام انها میافتد و برای فرار باید مبارزاتی بسیاری ـ تا سرحد مرگ ـ را پشت سر بگذارد.
بیستودو سال پیش، سم و دین وینچستر مادرشان را بهخاطر یک نیروی فراطبیعی شیطانی و مرموز از دست دادند. در سالهای بعد تحت تعلیم پدرشان آموختند که چگونه با این نیروهای شر فراطبیعی که در گوشههای تاریک و کوچهپسکوچههای آمریکا زندگی میکنند، مبارزه کنند. حالا، سم و دین به شهر نیویورک رفتهاند تا همزمان با بررسی خانه تسخیرشده یکی از دوستانشان، در مورد قتلهای مرموزی که در این شهر اتفاق افتاده پرسوجو کنند.
نام من «ترال» است! در زبان انسانها این نام به معنای «برده» است. این نامگذاری داستان درازی دارد که بهتر است در فرصت دیگری برایتان تعریفش کنم. به یاری ارواح و خون ریخته نیاکان قهرمانم، جنگ سالار مردمم یعنی اورکها شدم و به رهبری مجموعهای از نژادهای دیگری به نام هورد درآمدم؛ ماجرای آن هم بماند برای بعد. داستانی که اکنون میخواهم روی این پوست پارهها بنویسم، قبل از آنکه روح برخی لز بازیگرانش به نیاکان پرغرورمان بپیوندد، داستان پدرم است و کسانی که به او باور داشتند، همچنین داستان کسانی که به او خیانت کردند و البته سرگذشت همه مردمانمان.
به نایتساید خوش آمدید؛ محل گردآمدن موجودات شب که در آن همیشه ساعت سه صبح است. اگر به دنبال فرصتی برای تسکین سمت تاریک وجودتان میگردید، به این مجموعه داستان نیاز دارید.
ده داستان اسرارآمیز ترسناک میخوانید که نوری ضعیف در گوشه و کنار تاریک محله روشن میکنند و چیزهایی را آشکار میسازند که نمیخواهند پنهان بمانند و با عواقبش نیز روبهرو میشوند.
با چند تن از ساکنان مرگبار و خطرناک نایتساید مثل ادی تیغکش، پسر مرده و لری آبلیوین قدم بزنید؛ کسانی که با چیزهایی روبهرو میشوند که از خودشان هم غیرانسانیترند.
در داستانی طولانی که قبلا هرگز منتشر نشده، برای پیداکردن گمشدهها پیش جان تیلور، کارآگاه خصوصی بااستعداد بروید؛ آن هم وقتی که با آقای فرانسیس وارنی رودررو میشود.
شاید در تاریکی هیچ چیزی برای ترسیدن وجود نداشته باشد، ولی در نایتساید چیزهای زیادی برای ترسیدن هست...
بی که چند ماه گذشته را در خیابانهای لندن سرگردان بوده، با تعقیب علامتی قرمز رنگ روی در و دیوار شهر، خود را به عمارتی بزرگ و درندشت میرساند. عمارتی که ساکنانی عجیب و غریب دارد! از جنس خود او!
طولی نمیکشد که بکی میفهمد به جز خودش و زامکلههای مجتمع زیرزمینی، عدهای دیگر هم بعد از تبدیل شدن به زامبی، دوباره عاقل شدهاند و هوش و حواسشان برگشته است.
دکتر اویستین، مدیر آن مجتمع، توضیحاتی به بکی میدهد که هر چند راهگشا هستند و بی کمکم با بقیه زامبیهای نوجوان آشنا میشود و مهارتهایی میآموزد که در این زندگی جدید، به کارش میآیند.
اما دکتر اویستین از او چه میخواهد و این امکانات را برای چه در اختیار زامبیهای عاقل و بامخ قرار داده است؟
وقتی کلاری فری پانزده ساله به سمت کلوب پاندمونیوم در نیویورک میرفت، اصلاً انتظار نداشت شاهد قتل باشد- چه برسد به اینکه قتل کار سه نوجوان پوشیده از خالکوبی باشد که با سلاحهای عجیب و غریبشان عرض اندام میکردند. تازه وقتی جسد دود شد و رفت هوا، شوک و وحشت کلاری وصفشدنی نبود. خیلی زود زندگی کلاری زیر و رو شد. مادرش ناپدید شد و خودش به سختی از حملهی هیولایی بدقواره جان سالم به در برد و همانجا بود که با دنیای شکارچیهای سایه آشنا شد: گروه محرمانهای از جنگجویان که قسم خورده بودند تمام شیاطین را از دنیای انسانها بیرون برانند و به دنیای خودشان برگردانند. اما چطور ممکن است انسانی از حملهی شیاطین جان سالم به در ببرد؟ و حتی موفق شود آنها را بکشد! شکارچیهای سایه دنبال پاسخ این سؤالاند...
کلاری برای نجات جان مادرش باید به شهر شیشهای سفر کند، خانهی نیاکان شکارچیهای سایه؛ اما جیس نمیخواهد او به آلیکانته برود. ورود بی اجازه به شهر هم غیرقانونی است و شکستن قانون ممکن است مساوی مرگ باشد. از طرفی دیگر شکارچیان سایه شدیداً به خونآشامی که میتواند در برابر نور خورشید مقاومت کند مشکوکاند.
کلاری پرده از راز خانوادگی قدیمی برمیدارد و با سباستین، شکارچی سایهی مرموز همپیمان میشود. ولنتاین تمام نیروهایش را فرا میخواند تا شکارچیان سایه را برای همیشه از بین ببرد. تنها راه نجات شکارچیان سایه اتحاد با دشمنان همیشگیشان است. آیا شکارچیان سایه و زیرزمینیها میتوانند اختلافات خود را کنار بگذارند و کنار هم بجنگند؟ زمانی که جیس درمییابد تا چه اندازه حاضر است برای کلاری خود را به خطر بیندازد، کلاری سعی میکند با نیروهای تازه کشف شدهاش کمک کند شهر شیشهای را به هر قیمتی که شده نجات دهند.
عشق گناه فانیان است و رازهای گذشته مرگبارند. کلاری و جیس در این قسمت از مجموعهی پرفروش ابزار فانی برای سومین بار با ولنتاین رودررو میشوند.
کلاری برای نجات جان مادرش باید به شهر شیشهای سفر کند، خانهی نیاکان شکارچیهای سایه؛ اما جیس نمیخواهد او به آلیکانته برود. ورود بی اجازه به شهر هم غیرقانونی است و شکستن قانون ممکن است مساوی مرگ باشد. از طرفی دیگر شکارچیان سایه شدیداً به خونآشامی که میتواند در برابر نور خورشید مقاومت کند مشکوکاند.
کلاری پرده از راز خانوادگی قدیمی برمیدارد و با سباستین، شکارچی سایهی مرموز همپیمان میشود. ولنتاین تمام نیروهایش را فرا میخواند تا شکارچیان سایه را برای همیشه از بین ببرد. تنها راه نجات شکارچیان سایه اتحاد با دشمنان همیشگیشان است. آیا شکارچیان سایه و زیرزمینیها میتوانند اختلافات خود را کنار بگذارند و کنار هم بجنگند؟ زمانی که جیس درمییابد تا چه اندازه حاضر است برای کلاری خود را به خطر بیندازد، کلاری سعی میکند با نیروهای تازه کشف شدهاش کمک کند شهر شیشهای را به هر قیمتی که شده نجات دهند.
عشق گناه فانیان است و رازهای گذشته مرگبارند. کلاری و جیس در این قسمت از مجموعهی پرفروش ابزار فانی برای سومین بار با ولنتاین رودررو میشوند.