شبهای روشن (با 1 تفسیر بلند)
معرفی محصول:
داستایفسکی در قصۀ «شبهای روشن» قصۀ عشق را میگوید؛ قصهای نامکرر که در عالم ادبیات، هرکس به شیوهای آن را ساز کرده و داستایفسکی نیز بهشیوۀ خود این قصه را در «شبهای روشن» روایت کرده است.
قصۀ «شبهای روشن» داستایفسکی، عاشقانهای تلخ و شورانگیز با روایتی سرراست و خوشخوان و پایانی غافلگیرکننده است. قصه از زبان راوی اولشخص نقل میشود؛ از زبان راویای که دیدار اتفاقیاش با یک زن، او را به آن زن دلبسته میکند.
راوی قصۀ «شبهای روشن» مردیست از جنسِ همۀ مردان تنهایی که اغلب در آثار داستایفسکی ملاقاتشان میکنیم؛ مردی ساکن پتربورگ که تنها همصحبتش مستخدمی سالخورده است. این مردِ تنها، شبها در خیابانهای پتربورگ پرسه میزند و خیالبافی میکند و در بیداری، رؤیا میبیند و از شدت بیکسی و بیهمدمی، خانهها و ساختمانها را به چشمِ دوستان و همصحبتان خود میبیند.
شبی، حینِ پرسهزنی در خیابان، چشم راوی، در کنار کانالِ آب، به دختری میافتد. دختر به حصار کانال تکیه زده و میگرید. کمی بعد، دختر فریاد میکشد و راوی میرود ببیند چه اتفاقی برای او افتاده است. مردی مزاحم دختر شده است. راوی، شرّ مزاحم را از سر دختر کم میکند و اینگونه باب آشنایی و دوستیاش با دختر، که ناستینکا نام دارد، باز میشود. پیش از این، هیچ زنی در زندگی راوی نبوده و راوی تجربهای عاشقانه نداشته است و ناستینکا هم شرط میکند که راوی عاشق او نشود و فقط با هم دوستانی معمولی باشند. او برای راوی تعریف میکند که عاشق مردی است که او را قال گذاشته و به سفر رفته و یک سال است که از سفر برنگشته، درحالیکه قرار بوده برگردد و با او ازدواج کند.
اما راوی قصۀ «شبهای روشن»، برخلاف شرط ناستینکا با او، عاشق ناستینکا میشود. او ابتدا احساسات خود به ناستینکا را بروز نمیدهد و عشقش به او را در دل نگه میدارد، اگرچه سرانجام، در شب چهارم دیدارش با ناستینکا، به او ابراز عشق میکند. این ابراز عشق اما همزمان میشود با اتفاقی دیگر، که ناگهان همهچیز را دگرگون میکند و پایانی غافلگیرکننده را برای قصۀ «شبهای روشن» رقم میزند.
295,000 تومان
250,750 تومان