معرفی محصول:
مادر من آن موقع دختربچه کوچکی به نام ادی موریسون بود، موهایش را پشت سرش جمع می کرد و میبست و تما مسیر طولانی را با ظرفی که ناهارش داخل آن بود از خانه تا مدرسه پیاده میرفت. همیشه هوا خوب نبود. گاهی زمین سخت و گاهی با هر قدم یخها خرد میشد و پاها تو گودالهای آب فرو میرفت. گاهی هم علفهای هرز از حصارهای اطراف مسیر راه را مسدود میکرد. شاخ و برگ درختان شبحوار در حرکت بودند و باد شاخهها را یکییکی بلند میکرد و به اطراف پراکنده میکرد. وقتی به خانه میرسید بخاری خاموش بود و از آتش و گرما خبری نبود. بشقابها وماهیتابهها که مردها توی آن شام خورده بودند، هنوز چرب و چیلی و پر از روغن بود.
هیچ خبری از پدر یا برادرهایش که از او بزرگتر بودند و آنها هم به مدرسه میرفتند، نبود. آنها اطراف خانه هم نبودند. اغلب به اتاق جلویی که اتاق خواب پدر و مادرش بود میرفت...
85,000 تومان