معرفي محصول:
در همين چند ثانيه صحبت تلفني با او مثل گذشته وجودم پر از نگراني ميشود. فورا تلفن را قطع ميكنم. حرفي براي گفتن به او ندارم. شمارهاش را مسدود ميكنم. از اين كه وقتم را با صحبت كردن با او هدر دادهام پشيمانم. به محض اينكه گفت چه كسي است بايد تماس را قطع ميكردم. روي ميزم به جلو خم ميشوم و سرم را بين دستهايم ميگذارم. از اين چند دقيقهي غيرمنتظره دلآشفته ميشوم. راستش از واكنشم متعجبم. احتمال ميدادم روزي اين اتفاق بيفتد اما تصور ميكردم كه اهميت نميدهم. گمان ميكردم كه به بازگشت او به زندگيام همانقدر بياعتنا هستم كه وقتي او مرا مجبور كرد تركش كنم. اما آن موقع به خيلي چيزها بياعتنا بودم.
الان واقعا زندگيام را دوست دارم. به موفقيتهايم افتخار ميكنم. من مطلقا نميخواهم كسي از گذشته وارد زندگيام شود و آن را تهديد كند. دستهايم را روي صورتم ميكشم سعي ميكنم چند دقيقه آخر را هضم كنم بعد از روي ميز عقب ميروم. بيرون ميروم تا به برد در تعمير رستوران كمك كنم و تمام تلاشم را ميكنم تا اين لحظه را پشت سر بگذارم هر چند كار سختي است. انگار گذشته من از هر طرف به من ضربه ميزند حمله ميكند و من مطلقا كسي را ندارم كه با او در اينباره صحبت كنم. بعد از چند دقيقه كه هر دوي ما در سكوت كار كرديم به برد ميگويم: بايد واسهي تئو يه تلفن بخري. تقريبا سيزده سالشه.
برد ميخندد: تو هم بايد يه رواندرمانگر همسن خودت پيدا كني...!
155,000 تومان