مت با یک مزیت وارد دوره آموزش نظامی شده بود. او می‌دانست که اگر از هیجانات (از همه آنها) ماهرانه استفاده شود، می‌توانند انسان را از لحظات سرنوشت‌ساز زندگی به سلامت عبور دهند و به سمت تصمیمات درست سوق دهند. مت با وجود تمام شدن منابعش و قرارگرفتن در شرایط بحرانی، به هیجاناتش پشت نکرد و در عین حال، اجازه هم نداد که آنها از کنترلش خارج شوند. او در مورد احساسات متضادی که تجربه می‌کرد دچار نشخوار ذهنی نشد یا به این فکر نکرد که عاشق یک دختر شدن در شرایطی که بیش از یک هفته بود که به دستمال توالت دسترسی نداشت چقدر مضحک است. مت این توانایی را داشت که هم هیجانات منفی را احساس کند و هم آنها را به یکدیگر و به هیجانات مثبتی که حاصل تعامل بالارا بودند، تغییر دهد. او اگر این توانایی را نداشت شاید همچنان میتوانست آموزش‌های نظامی را پشت سر بگذارد اما نمی‌توانست همراه با عشق زندگی‌اش از این تجربه بیرون بیاید. هیجانات، راهنمای ما در زندگی هستند. آنها موسیقی و جادو هستند، آنها نشانه‌های ماندگاری هستند که در طول زندگی خود بر روی زمین برجایی می‌گذاریم هدف این نیست که از هیجانات منفی رویگردان شویم یا فقط به دنبال حس و حال خوب باشیم بلکه باید قادر به تغییر دادن آنها باشیم همه آنها را تجربه کنیم از همه آنها درس بگیریم و بعد در موقع لزوم به آسانی از یک وضعیت هیجانی به وضعیت دیگر جا‌به‌جا شویم و این هم مثل هر مهارت ارزشمند دیگری نیاز به کمی تمرین دارد.