در این تابستان... (1962) قدم زدن در کشتزارهای هوکایدو هیچ شباهتی به راه رفتن در پیادهروهای شهر ندارد و نمیتوانم با هیچگونه شبیهسازی و محاسبهای که نوعی کاست ارزشهاست این تفاوت را بیان کنم. ایستادن در یک مزرعه با چشماندازی هموار که برای کیلومترها ادامه دارد.
به این میاندیشم که شهر به دلیل طبیعتش، روزی رها خواهد شد. روزی از چشم خواهد افتاد.
بدون مصرف؛ و تنها زمان از او عبور میکند.
کیفیت غیرطبیعی زندگی شهری از تورمی نامعمول و گزافهگوییهای عصبی حاصل میشود. آیا از چنین موقعیتی به ظاهر فعال چیز مفیدی به دست میآید؟