ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½-ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
- 35,000 تومان
- با تخفیف: 35,000 تومان
- 85,000 تومان
- با تخفیف: 85,000 تومان
- 25,000 تومان
- با تخفیف: 25,000 تومان
- 60,000 تومان
- با تخفیف: 60,000 تومان
- 22,000 تومان
- با تخفیف: 22,000 تومان
- 35,000 تومان
- با تخفیف: 35,000 تومان
- 270,000 تومان
- با تخفیف: 270,000 تومان
- 122,500 تومان
- با تخفیف: 122,500 تومان
- 122,500 تومان
- با تخفیف: 122,500 تومان
- 75,000 تومان
- با تخفیف: 75,000 تومان
- 55,000 تومان
- با تخفیف: 55,000 تومان
گوش به رود سپردند.آواي بسيارآهنگ رود به نرمي بهگوش ميرسيد.سيدارتها در آب روان نگريست و پيش چشمش صورتهايي نقش بست. صورت پدرش را ديد كه تنها بود ،در ماتم پسرش پير شده، و صورت خود را ديد كه تنها بود، او نيز در بند اشتياق فرزند دور شدهاش اسير. پسرش را ديد كه او نيز تنها بود و با شوري بسيار بر راه گدازان اميال جوان خويش ميشتابيد. هر يك از آنها روي به سوي مقصود داشتند و مقهور آن بودند و هر يك در رنج. رود با آواي رنج ميناليد.
سيدارتها كتابي است در ستايش بودا
كه راه خويش را پيگيرانه و بيهيچ سستي تا به آخر دنبال كرد،
كتابي در ستايش خويشتن باوري و استقلال راي.
فرهنگ، به اعتقاد كارپانتيه، كه خود مظهر اين باور است، چيزي عيني است. هر يك از داستانهايش بر اساس دادههايي صريح و عيني استوار است، كه رنگ شخصي نيز دارند. «اين جهان خاكي» حاصل سفري است كه او به اتفاق لويي ژووه هنرپيشه نامدار فرانسوي، در 1943 به هاييتي كرد. «مرز جدايي آبها» نتيجه كاوشي است در كرانههاي اورينوكي؛ «شكار انسان» ترجمان دانستههاي خصوصي اوست از موطن خود و بخشي از «قرن روشنفكري» در گوادلوپ نوشته شده است كه صحنه قسمتي از ماجراهاي داستان است.
از اين گذشته وصف اين فرهنگ يا فرهنگها، بسيار دقيق نيز هست. نوشته داستاننويس را ميخوانيم، اما در خلال آن يكجا با دانشمند، جاي ديگر با تاريخنويس يا جغرافيدان، كاشف قومشناس و گردآورنده فولكلور يا موسيقيشناس و آهنگساز يا گياهشناسي آشنا ميشويم، كه از زبان شاعر با ما سخن ميگويد.
تعادل ميان شاعر غالبا خيالپرداز و داستانسرايي كه واقعيت را به دقت وصف ميكند يكي از ويژگيهاي قابل توجه كارپانتيه است. هيچ يك از اين دو نقش بر ديگري نميچربد. در داستانهاي او، كه ساختههايي موسيقي گونهاند، روايت و وصف واقعيت بر حسب اقتضا، جاي خود را به تغزل ميدهد و غوغاي غنا، چنانكه در آواي اركستري سركشي ميكند و به آسمان ميرسد اما بهنگام در اختيار ميآيد و اين در آثار نويسندگان آمريكاي لاتين كمتر ديده ميشود.
از آنچه بر سرش آمده بود به هيچكس چيزي نميگفت. اما گاهي خاصه در غروب در ساعتي كه آواي ناقوس كليسا زماني را به يادش ميآورد كه احساسي ناشناخته سراپايش را لرزانده و در تپش انداخته بود در جان جاودانه مجروحش توفاني برميخواست. آنوقت روحش به لرزه ميافتاد و درد عشق باز در دلش شعلهور ميشد و سينهاش را به آتش ميكشيد. تنها و افسرده به آرامي اشك ميريخت و زير لب زمزمه ميكرد كاتريناي من كبوتر بيهمتايم خواهرك شيرينم...
كسي كه اكنون روبهروي آقاي گاليادكين نشسته بود، همان اسباب وحشت آقاي گاليادكين، همان موجب ننگ آقاي گاليادكين، همان كابوس مجسم شب گذشته آقاي گاليادكين، خلاصه خود آقاي گاليادكين بود. اگر آنها را كنار هم مينشاندي، هيچكس نميتوانست گاليادكين اصل را از بدل خود، گاليادكين قديمي را از رقيب تازهرسيدهاش، اصل را از تصوير، تميز دهد.
كمي دورتر، زني كه به ميلههاي نرده تكيه داشت به آب تيره كانال خيره مانده بود. كلاه زرد رنگ زيبايي بر سر و شنل كوتاه و سياه رنگي بر شانه داشت. با خود فكر كردم:‹‹ دختر جواني است كه مطمئنا موهاي سياهي دارد.›› ظاهرا صداي قدمهايم را نشنيد. وقتي با نفس حبس شده و قلبي كه به شدت ميزد از كنارش رد شدم حركتي نكرد. فكر كردم ‹‹ عجيب است، بايد عميقا در فكر باشد.›› و ناگهان از بيحركتي او بر جاي خود خشك شدم. گويا صداي گريه آرامي شنيدم. بله، درست بود. دختر گريه ميكرد و همچنان اشك ميريخت. خداي بزرگ!
در عمارت بزرگ دادگستري، هنگام رسيدگي به دعواي خانواده ملوينسكي دادستان و اعضاي دادگاه طي زمان تعطيل جلسه براي تنفس در اتاق ايوان يگورويچ شبك گرد آمده بودند و بحث به پرونده پر سر و صداي كراسوسكي كشيده بود. فيودور واسيلي يويچ با حرارت بسياري ميكوشيد ثابت كند كه دادگاه صلاحيت رسيدگي به اين پروند را ندارد و ايوان يگورويچ سر حرف خود پافشاري ميكرد كه دارد. اما پيوتر ايوانويچ كه از ابتدا به بحث وارد نشده بود توجهي به آن چه ميگفتند نداشت و سر خود را به خبرنامهاي كه تازه آورده بودند گرم كرده بود. گفت آقايان ايوان ايليچ هم مرد.
پرنس مويخكين، آخرين فرزند يك خاندان بزرگ ورشكسته، پس از اقامتي طولاني در سوئيس براي معالجه بيماري، به ميهن خود باز ميگردد. بيماري او رسما افسردگي عصبي است ولي در واقع مويخكين دچار نوعي جنون شده است كه نمودار آن بيارادگي مطلق است. به علاوه، بيتجربگي كامل او در زندگي، اعتماد بيحدي نسبت به ديگران در وي پديد ميآورد. مويخكين، در پرتو وجود روگوژين، همسفر خويش، فرصت مييابد نشان دهد كه براي مردمي ‹‹واقعا نيك››، در تماس با واقعيت، چه ممكن است پيش آيد.
داستان آناكارنينا داراي شخصيت اول واحدي نيست. با ديدن نام آناكارنينا اين تصور ايجاد ميشود كه اين داستان حتما بكلي درباره اوست، اما در واقع اينطور نيست؛ در حالي كه شايد بيش از نيمي از داستان درباره او باشد، بقيه داستان درباره فردي به نام (لوين) ميباشد كه البته اين دو شخصيت در داستان رابطه دورادوري با هم دارند.به عبارتي آناكارنينا خواهر دوست لوين ميباشد.در طول داستان اين دو شخصيت فقط يك بار و در اواخر داستان با هم روبرو ميشوند.پس در حقيقت اين رمان فقط به زندگي آناكارنينا اشاره ندارد و به زندگي و افكار شخصيتهاي ديگر داستان نيز پرداخته شده است.آنا نام اين زن ميباشد و كارنين نام شوهر او است و او به مناسبت نام شوهرش آناكارنينا ناميده ميشود.
داستان از اينجا شروع ميشود كه زن و شوهري به نامهاي استپان آركاديچ و داريا الكساندرونا با هم اختلافي خانوادگي دارند.آناكارنينا خواهر استپان آركاديچ ميباشد و از سن پترزبورگ به خانه برادرش كه در مسكو ميباشد ميآيد و اختلاف زن و شوهر را حل ميكند و حضورش در مسكو باعث بوجود آمدن ماجراهاي اصلي داستان ميشود... در داستان فضاي اشرافي آن روزگار حاكم است.زماني كه پرنسها و كنتها داراي مقامي والا در جامعه بودند و آداب و رسوم اشرافيت و نجيب زادگي بر داستان حاكم است در كل داستان روندي نرم و دلنشين دارد و فضاي خشك داستان جنگ و صلح بر آناكارنينا حاكم نميباشد. اين داستان كه درون مايهاي عاشقانه-اجتماعي دارد، بعد از جنگ و صلح بزرگترين اثر اين نويسندهي بزرگ روسي ميباشد.
داستان آناكارنينا داراي شخصيت اول واحدي نيست. با ديدن نام آناكارنينا اين تصور ايجاد ميشود كه اين داستان حتما بكلي درباره اوست، اما در واقع اينطور نيست؛ در حالي كه شايد بيش از نيمي از داستان درباره او باشد، بقيه داستان درباره فردي به نام (لوين) ميباشد كه البته اين دو شخصيت در داستان رابطه دورادوري با هم دارند.به عبارتي آناكارنينا خواهر دوست لوين ميباشد.در طول داستان اين دو شخصيت فقط يك بار و در اواخر داستان با هم روبرو ميشوند.پس در حقيقت اين رمان فقط به زندگي آناكارنينا اشاره ندارد و به زندگي و افكار شخصيتهاي ديگر داستان نيز پرداخته شده است.آنا نام اين زن ميباشد و كارنين نام شوهر او است و او به مناسبت نام شوهرش آناكارنينا ناميده ميشود.
داستان از اينجا شروع ميشود كه زن و شوهري به نامهاي استپان آركاديچ و داريا الكساندرونا با هم اختلافي خانوادگي دارند.آناكارنينا خواهر استپان آركاديچ ميباشد و از سن پترزبورگ به خانه برادرش كه در مسكو ميباشد ميآيد و اختلاف زن و شوهر را حل ميكند و حضورش در مسكو باعث بوجود آمدن ماجراهاي اصلي داستان ميشود... در داستان فضاي اشرافي آن روزگار حاكم است.زماني كه پرنسها و كنتها داراي مقامي والا در جامعه بودند و آداب و رسوم اشرافيت و نجيب زادگي بر داستان حاكم است در كل داستان روندي نرم و دلنشين دارد و فضاي خشك داستان جنگ و صلح بر آناكارنينا حاكم نميباشد. اين داستان كه درون مايهاي عاشقانه-اجتماعي دارد، بعد از جنگ و صلح بزرگترين اثر اين نويسندهي بزرگ روسي ميباشد.
رمان درباره جواني 21 ساله به نام لني است كه از زادگاه خود آمريكا به كوههاي سوييس پناه ميبرد و درباره فلسفه زندگي او و ديدگاههايش است.
زمين بيش از هر كتابي از ما به ما ميآموزد، زيرا در برابر ما ايستادگي ميكند. بشر هرگاه با مانع درگير شود توان خود را ميآزمايد اما براي چيره شدن بر مانع به ابزاري نياز دارد، رندهاي يا گاوآهني ميخواهد. برزگر هنگام شخم، رازهاي طبيعت را مو به مو بيرون ميكشد و حقيقتي كه به دست ميآورد حقيقتي كلي است. هواپيما نيز كه ابزار كار هوانوردان است انسان را با تمام مسائل كهن درگير ميكند.