خيلي وقت بود احساس بيفايدگي و بيمصرف بودن ميكردم و علاوه بر اين، يكبار كه دختر هفت سالهام برداشت و ازم پرسيد: بابايي تو چه كارهاي؟! هيچ پاسخ قانع كنندهاي نداشتم كه بهش بدهم.
يعني راستش را بخوايد به خودم گفتم: تا وقتي هنوز زندهام، چندبار ديگر ممكن است پيش بيايد كه اين را ازم بپرسد و من چندبار ديگر ميتوانم ابرويم را بيندازم بالا و بهش بگويم: خودمم نميدونم بابايي.
اما اگر مينشستم و داستان بلندي مينوشتم و بعد منتشرش ميكردم، ميتوانستم بهش بگويم: اگر كسي يك وقت برگشت و ازت پرسيد بابات چهكاره است، حالا توي مدرسه يا هر جاي ديگري، يك نسخه از كافه پيانو را هميشه توي كيفت داشته باش تا نشانشان بدهي و بهشان بگويي بابام نويسندهاس. خالا شايد خوب ننويسه، اما نويسندهاس.
زبان
|
فارسي
|
نويسنده
|
فرهاد جعفري
|
سال چاپ
|
1399
|
نوبت چاپ
|
61
|
نوبت ويرايش
|
1
|
تعداد صفحات
|
268
|
قطع
|
رقعي
|
ابعاد
|
14 * 1.5 * 21
|
نوع جلد
|
شوميز
|
وزن
|
300
|
از:
مهمان
متن سيار رون وشيوايي داشت بسيار لذت بردم
از:
sanazbabazadeh428@gmail.com
داستان خيلي خيلي با نمكيه، به نظرم بينظيره
از:
farzin13691369@gmail.com
خيلي قشننننننننننگ بوووووووووووود
از:
aidinnamazi26@gmail.com
كتاب جالبی بود و البته سرگرم کننده
از:
ashkanyusefi220@gmail.com
خيلي با مزه بود خوشم اومد
از:
salehiiamirali@gmail.com
سبک خاصی از زندگی کردن رو به تصویر کشیده خیلی جذاب و دلنشینه